۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

مکانيسم پيچيده شکنجه جنسی، گفتگوی مهيندخت مصباح با رضا کاظم زاده، دويچه وله

جمعه 13 شهريور 1388


شکنجه‌ی زندانی برای دستيابی به "راز" او، روشی مرسوم در بازداشت‌گاه ‌هاست. تجاوز جنسی به زندانی اما "راز"ی است که گاه، قربانی و متجاوز هر دو بر مکتوم ماندن‌اش می‌کوشند. دليل چيست و درمان کدام است؟ گفتگو با رضا کاظم‌زاده.

رضا کاظم‌زاده، روان‌درمانگر و پژوهشگر مسائل اجتماعی از همکاران موسسه‌ای در شهر بروکسل است که به روان ‌درمانی پناهندگان و شکنجه‌شدگان می‌پردازد.

دويچه وله: رسانه‌ای شدن بحث تجاوز در بازداشتگاه‌های ايران و همدردی افکار عمومی با قربانيان تجاوز جنسی، کمکی به شکستن تابوهای فرهنگی در اين موارد می‌کند؟
رضا کاظم‌زاده:
مسلما. قربانی تجاوز برای صحبت کردن در باره شکنجه‌ای که به او اعمال شده، نياز به فضای امن دارد. عمومی شدن اين بحث‌، کمک می‌کند که قربانی احساس اعتماد بيشتری برای صحبت کردن پيدا کند. توجه و حساسيت افکار عمومی در عين حال، زمينه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پيشگيری از چنين آزاری را هم فراهم می‌سازد.

خط تمايز تجاوز جنسی با ساير آزارهايی که نسبت به زندانی اعمال می‌شوند، در چيست؟
تجاوز يا آزار جنسی يکی از انواع شکنجه است. در شکنجه‌ی غيرجنسی، شلاق می‌زنند، اعدام نمايشی می‌کنند، گرسنگی می‌دهند، زندانی را تنها می‌گذارند و غيره. اما تجاوز جنسی، شکنجه‌ای است که مربوط به تابوهای فرهنگی می‌شود. با تجاوز جنسی، يکسری قراردادهای فرهنگی و اخلاقی مرسوم زيرپا گذاشته می‌شود. مکانيسم فشار تجاوز جنسی بسيار پيچيده‌تر از ساير آزارهاست و چون با تابوهای فرهنگی سر و کار دارد، به راحتی قابل بازگو کردن نيست.

چرا تجاوز جنسی، در مقايسه با شکنجه‌های ديگر، شديدتر ارزشيابی می‌شود؟ مثلا آيا روندی که منجر به اعتراف‌گيری می‌شود، شدت کمتری دارد؟
تفاوت‌ها در هدف است. از زندانی اعتراف گرفته می‌شود تا با نمايش آن، در رابطه فرد با گروهش اختلال ايجاد کرده يا او را در ميان آن گروه منزوی و بی‌مقدار کنند. اما تجاوز، با مسائل جنسی مربوط است که کاملا خصوصی است و وقتی علنی شود، ايجاد شرم می‌کند. با تابوهای فرهنگی مربوط است. بازجو مانند اعترافات، تجاوز را علنی نمی‌کند، بلکه آن را چون رازی بين خود و زندانی نگاه می‌دارد. پيچيدگی موضوع در اين است که فرد قربانی، در حالت ترس و نگرانی به سر می‌برد که مبادا اين راز برملا شود. از يک‌طرف احساس تحقير و از طرف ديگر احساس گناه می‌کند و چون نمی‌خواهد در باره اين وضع حرف بزند، از ديگران فاصله می‌گيرد.

به همان آغاز صحبت برمی‌گرديم. دامنه‌دار شدن بحث تجاوز، کمکی به افشای مکانيسم اين فشار نيست؟ در جامعه ما بيشتر از متجاوز، تجاوز شونده است که احساس شرم و گناه می‌کند.
چرا. در بحث اعتراف مهم اين است که ما از پارادايم قهرمان و ضد قهرمان بيرون بياييم و توقع نداشته باشيم که افراد درهر شرايطی عقايد خود را به جان خود يا خانواده‌شان ترجيح دهند. اين است که بايد همه جا اعلام شود اين حرف‌ها تحت شکنجه زده شده و اعتباری ندارد.
در مورد مسائل جنسی موضوع فرق می‌کند. صحبت کردن در باره تجاوز و ياد کردن از فرد به عنوان قربانی، کمک می‌کند که او بتواند دوباره با محيط ارتباط سالم برقرار کند و از انزوا و احساس گناه دور شود.

تفاوت عوارض شکنجه‌های غيرجنسی با آزار جنسی چيست؟
تفاوت تجاوز با شکنجه‌های ديگر اينست که شلاق خوردن و گرسنگی کشيدن و تنهايی زندانی با آزاد شدن، قطع می‌شود اما حقارت و شرم و درد ناشی از تجاوز با اتمام دوران زندان پايان نمی‌گيرد. فرد مورد تجاوز قرار گرفته، مدت‌‌ها با بدن خود و مناسبات جنسی دچار مشکل می‌شود. سردمزاجی در زنان يا ناتوانی جنسی در مردان از جمله اين مشکلات هستند. مردان زندانی که به آنها تجاوز جنسی مکرر در پريودهای طولانی شده، ديگر تمايل نسبت به جنس مخالف را از دست می‌دهند و احساس می‌کنند هويت جنس‌شان دستخوش تغيير شده است.
برای درمان عوارضی که بر شمرديد، چه توصيه‌ای به قربانيان می‌توان کرد؟
شيوه‌های مختلفی هست. يکی از شايع‌ترين آنها روان درمانی است. اساسا شکنجه در يک رابطه اعمال می‌شود. يعنی فرد قربانی در رابطه با انسان ديگری، جراحت‌ها و ناراحتی‌هايی را متحمل می‌شود. در نتيجه، درمان نيز بايد در يک رابطه آغاز شود. مشکلی که از طريق رابطه ايجاد می‌شود، بايد در خلال رابطه معالجه شود. وجود "ديگری" برای اين افراد خيلی مهم است. منظور تنها روانشناس يا روانپزشک نيست، فردی از خانواده نيز می‌تواند همراهی کند
بايد به خانواده‌ها آگاهی داد. خانواده‌ها بارها از من پرسيده اند در باره شکنجه و تجاوز بايد حرف زد يا نه؟ بسياری فکر می‌کنند بهتر است سکوت کنند، در حاليکه‌ سکوت، انزوا و فراموشی و احساس تنهايی فرد قربانی را تشديد می‌کند.

قربانی را چگونه بايد آماده درمان کرد؟
نبايد در هر حالتی قربانی را به حرف زدن مجبور کرد. قربانی تنها در شرايطی که به طرف صحبت اعتماد کند، به زبان می‌آيد. مرکزی که من در آن کار می‌کنم، علاوه بر درمان دونفره، درمان گروهی هم دارد. يعنی افراد آسيب‌ديده با يکديگر فعاليت‌های فرهنگی و ورزشی مشترکی انجام می‌دهند. مهم اين است که فرد اجتماعی شود و با دنيای بيرون، رابطه دوباره پيدا کند.

آيا فراگير شدن بحث تجاوز و آزار زندانی در ايران، موجب شده که برخی بيماران شما راحت‌‌تر در باره تجربه‌های خود صحبت کنند؟
من واکنش‌های متفاوتی ديده‌ام. برخی هستند که سال‌ها در اين مورد حرف نزده‌اند و نياز به روند طولانی برای شکستن سکوت دارند. تاثيری که من ديدم، اين است که بخشی از مراجعان من دوباره ناراحت و منقلب شده‌اند، کابوس‌ها و دردهای بدنی آنها شروع شده و احساس گناه می‌کنند. کسانی هستند که می‌گويند چرا ما در ايران نيستيم که کمکی بکنيم.
بازگشت به گذشته، مشکلات زيادی برای مريض‌های من داشته، اما انرژی‌های مثبتی را هم آزاد کرده است. من کسی را داشتم که حدود ۲۰ سال با هيچکس در باره دوران زندان و آزارهايی که ديده بود، صحبت نکرده بود. رويدادهای اخير موجب شد که او رفته رفته شروع کرد با اطرافيان خود در باره تجربه‌هايش حرف زدن و اين برايش خيلی مثبت بود. عواطف و احساسات عميقا سرکوب شده در اين افراد زنده شده‌‌اند.

در بررسی اين مسئله يا تشويق ديگران به صحبت، تا کجا بايد پيش رفت؟ کسانی می‌گويند در تشريح خشونت‌های رايج نبايد زياد وارد جزييات شد، زيرا همين خودش ممکن است خشونت‌آفرين باشد.
اين درست است که واداشتن قربانی به گفتن همه جزييات، فشار زيادی بر اوست. اما وقتی واقعيت‌ها نوشته و شرح داده شد، نگاه موشکافانه به آن در همه جنبه‌ها مهم است. من که کار درمانی می‌کنم، بايد در باره درمان بنويسم، خبرنگاران بايد گزارش‌ها را طرح کنند و نويسنده با قلم و تخيل خود، زندگی و ماجرايی را بازسازی ‌کند.
هدف شکنجه‌گر اينست که رازی را از درون زندانی بيرون بکشد. اما با تجاوز، همزمان راز ديگری به زندانی می‌دهد. اين راز، فشار و آزاری است که به او وارد کرده ولی گفتنی نيست. هرگونه اطلاع رسانی در باره شکنجه و تجاوز، کمکی است به افشای اين راز که قرار بوده تنها بين زندانی و زندانبان بماند. برملا کردن اين راز خود بخود مکانيسم تجاوز و آزار جنسی را دچار اختلال می‌کند.

مصاحبه‌گر: مهيندخت مصباح
تحريريه: کيواندخت قهاری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر