۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

آسيب های روانی زلزله (بی بی سی)




مصاحبه با رادیو بی بی سی به مناسبت زلزله ی بم (چهارشنبه 31 دسامبر 2003)


بر اساس آخرين خبرها تعداد کشته شدگان زلزله شهر بم بين ۴۰.۰۰۰ الی ۶۰.۰۰۰ نفر برآورد شده است. من می‏کوشم در اينجا به طور مختصر به پی آمدهای روحی و عمومی اين واقعه بپردازم و بر اهميت اين نکته تاکيد کنم که تنها رسيدگی به احتياجات آنی نمی تواند بازماندگان را به زندگی بازگرداند.

معمولا در چنين شرايطی و در وهله‏ی اول تلاش امدادگران جستجوی افراد زنده زير آوار است، و ويرانی شهر و نبود حتی امکانات ابتدايی برای بازماندگان تمام توجه و تلاش نيروهای امداد را متوجه خود کرده است.

يکی از مهمترين نتايج از دست دادن افراد نزديک و خانه و محيط زندگی، قطع ارتباط فرد است با معنای زندگی. تمام آن چيزهايی که در ذهن فرد، آينده فقط با وجود آنها قابل تصور بود، ناگهان نيست و نابود می‏شوند و ارتباط فرد را با آينده از بين می‏برد.


هزاران نفر در خرابه‏های شهری ويران پرسه می‏زنند و از داشتن حتی آب آشاميدنی محرومند و نمی‏دانند چگونه شبهای سرد زمستان را به صبح برسانند. مسلما در چنين شرايطی توجه به احتياجات اوليه و ابتدايی افراد مانند تامين خوراک و سر پناه تا رسيدگی به مجروحان و انتقال اين افراد به مناطق ديگر بيش از هر چيزی اهميت دارد. با اين حال چنين پيشامدهايی پيامدهای روانی وخيمی نيز با خود به همراه دارند که تنها با بسيج عمومی و تدارکات فوری که عموما کوتاه مدت هستند، نمی توان به مقابله با آنها پرداخت.

شوک زلزله

در ابتدا بايد گفت که چنين حوادثی شوکی بزرگ به روان وارد می‏آورد و کارکرد نرمال و عادی آن را به کل مختل کرده کنترل او را بر رفتار خود، ديگران و محيط اطراف به طرز چشمگيری کاهش می‏دهد. چنين حالتی در فرد به چند دليل ايجاد می‏شود:

• زلزله‏ای که موجب از دست دادن بستگان و ويرانی محل زندگی فرد می‏شود، در حقيقت واقعه‏ای با شدت و عوافب وخيم بسيار است که در مدتی بسيار کوتاه رخ می‏دهد. مساله‏ زمان کوتاه و شدت واقعه تاثيری کاری بر کارکرد روان دارد.

• نکته‏ی مهم ديگر اينست که چنين پيشامدی به شکلی ناگهانی و غير قابل پيش بينی رخ می‏دهد و فرد را به شدت غافلگير می‏کند.

• چنين اتفاقاتی تاثير خود را بر تمامی سيستم (روحی و بدنی) برجای می‏گذارد.

• البته حساسيت‏های شخصی خود فرد نيز (ميزان شکنندگی روحی و خصوصيات فردی ديگر) در نحوه تاثير حادثه در ابتدا، و همينطور رويارويی شخص با فاجعه در آينده و ميزان بهبودی، نقش دارند.

واکنش های روانی زلزله زدگان

به طور عمومی می‏توان گفت که افراد در چنين شرايطی و بلافاصله پس از وقوع حادثه به دو طريق عمده واکنش نشان می‏دهند:

۱) فرد دچار "بهت زدگی" می‏شود: بی حرکت می‏شود و نسبت به محرک‏های بيرونی يا اصلا هيچ عکس العملی نشان نمی‏دهد يا به کندی و کاملا انتخابی اين کار را می‏کند.

۲) فرد دچار بی قراری و هيجان بسيار می‏شود که خودش را به شکل گريه و زاری بی انقطاع، داد و فرياد، دويدن و يا راه رفتن بی هدف نشان می‏دهد.

در اکثر موارد اين حالتها با عوارض تنی چندی نيز همراه هستند: استفراغ، اسهال، بی خوابی و .... که اگر با کابوسهای دايم و تکراری در دراز مدت ادامه بيابند، ميتوان از آنها به عنوان علایم مرض (symptome) روحی "نوروز آسيب زاد" (névrose traumatique) نام برد.

زلزله هويت فردی و اجتماعی فرد را مختل می کند

مهمترين عارضه‏ی روانی چنين واقعه‏ای برای آينده‏ی فرد، مساله از دست دادن چيزهايی است که حضورشان در گذشته برای تعريقی که فرد از خود و زندگی‏اش داشته ضروری می‏نموده است. اين چيزهای از دست رفته را در در سه دسته می‏توان خلاصه کرد:

۱. از دست دادن اعضای خانواده و بستگان نزديک،

۲. از دست دادن خانه و اموال و دارايی،

۳. از دست دادن محل و محيط طبيعی زندگی (خود همين مورد سوم به تنهايی می‏تواند عواقب وخيمی برای سلامت روانی فرد داشته باشد که من به عنوان روانشناسی که در خارج از ايران زندگی می‏کند و بخشی از کارش روان درمانی مهاجرين ايرانی است با موارد بسياری از آن برخورد کرده‏ام).

چنين حادثه‏‏ای نه ديگر جايی برای آينده در ذهن فرد باقی می‏گذارد و نه می‏تواند در منطق درونی گذشته فرد جای بگيرد، در حقيقت او را در زمان حالی بی پايان و دردناک زندانی می‏گرداند.


يکی از مهمترين نتايج از دست دادن افراد نزديک و خانه و محيط زندگی، قطع ارتباط فرد است با معنای زندگی. تمام آن چيزهايی که در ذهن فرد، آينده فقط با وجود آنها قابل تصور بود، ناگهان نيست و نابود می‏شوند و ارتباط فرد را با آينده از بين می‏برد.

از طرف ديگر فرد قادر نيست چنين واقعه‏‏ غير مترقبه و دهشتناکی را در مسير طبيعی حوادث گذشته‏ی زندگی‏اش ثبت کرده و بدين ترتيب بدان معنا دهد. چنين حادثه‏‏ای نه ديگر جايی برای آينده در ذهن فرد باقی می‏گذارد و نه می‏تواند در منطق درونی گذشته فرد جای بگيرد، در حقيقت او را در زمان حالی بی پايان و دردناک زندانی می‏گرداند.

کمک به بازسازی روانی زلزله زدگان

در زير به بعضی اقدمات ابتدايی و اوليه که می‏توان جهت مقابله با عوارض روحی دراز مدت اين حادثه انجام داد، اشاره می‏کنم:

• يافتن جنازه‏ها و اجرای مراسم سوگواری برای بازماندگان اهميت بسياری در پذيرش رخداد فاجعه در دراز مدت از يک سو، و در احساس ادای دين نسبت به رفتگان از سوی ديگر، دارد.

در جامعه‏ای مانند ايران که بخش عمده‏ای از حمايتهای اجتماعی توسط گروه های خانوادگی و فاميلی و طايفه‏ای انجام می‏شود، از ميان رفتن و يا صدمه خوردن گروه اجتماعی فرد مکانيسم‏های دفاعی وی را تضعيف نموده او را در مقابله با مشکلات ضربه پذير می‏سازد.


• ايجاد امنيت و کمک به بازسازی حس امنيت درونی بازماندگان. چنين تجربياتی معمولا صدماتی جدی به حس امنيت درونی افراد وارد می‏سازد و شخص را در نوعی اضطراب شديد و دايم قرار می دهد. در درجه نخست ايجاد امنيت فيزيکی با قرار دادن فرد در قرارگاهها و يا اماکنی که بدين منظور در نظر گرفته شده‏اند اهميت بسياری دارد.

• تسهيل تماس فرد با ساير بازماندگان و يا ساير آشنايان که در مناطق ديگر زندگی می‏کنند بعنوان تلاشی برای بازسازی بخشی از محيط طبيعی زندگی فرد بسيار مهم است. در جامعه‏ای مانند ايران که بخش عمده‏ای از حمايتهای اجتماعی توسط گروه های خانوادگی و فاميلی و طايفه‏ای انجام می‏شود، از ميان رفتن و يا صدمه خوردن گروه اجتماعی فرد مکانيسم‏های دفاعی وی را تضعيف نموده او را در مقابله با مشکلات ضربه پذير می‏سازد. برقراری مجدد ارتباط با گروه اجتماعی (حتی در حداقلترين حالتش) برای فرد کمک بزرگی است.

• آخرين اقدام که ميتوان در مراحل بعدی انجام داد ذهنی گردانی تجربه‏ تروما ( ضربه روحی) است. انجام اين امر به ویژه در مورد کودکان بسيار ضروری است. برای اين که فرد بتواند در طولانی مدت چنين فاجعه‏ای را به لحاظ روحی هضم و از آن عبور نمايد، بايد بتواند بنوعی آن را در داستان زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خويش جای دهد و بدين طريق بدان معنا بخشد.

البته برای چنين امری توجه به نظام ارزشی فرد و اعتقاداتش اهميت بسياری دارد. مثلا بعضی از افراد در جامعه ما چنين پيشامدهايی را به "تقدير"، " آزمايش و يا کيفر الهی" و غيره ربط می‏دهند. آنچه مسلم است اين که هر فردی در مقابل واقعه‏ای که به لحاظ عاطفی وی را تحت تاثير قرار می‏دهد و يا به نوعی در زندگيش نقش پيدا می‏کند بايد بتواند بنوعی برای آن جايی در سناريوی زندگی فردی و يا اجتماعی اش باز کند تا بتواند از آن بگذرد و در آن فيکس نشود.

اين قضيه حتی در مورد کسانی هم که شخصا از اين ماجرا صدمه نخوردند و با اين حال به خاطر حس همدردی شديدا تحت تاثير قرار گرفتند نيز مشاهده می‏شود (در خيلی از مطالبی که اين اواخر توسط ايرانيان در اينترنت نوشته شد فاجعه‏ زلزله در ارتباط با فجايع ديگر تاريخ بيست ساله گذشته کشورمان قرار گرفته است). ذهنی گردانی چنين فاجعه‏ای مسلما برای کودکان بسيار دشوارتر است و بيش از همه توجه به آنان از اين بابت حياتی تر است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر