مصاحبه با رادیو بی بی سی به مناسبت زلزله ی بم (چهارشنبه 31 دسامبر 2003)
بر اساس آخرين خبرها تعداد کشته شدگان زلزله شهر بم بين ۴۰.۰۰۰ الی ۶۰.۰۰۰ نفر برآورد شده است. من میکوشم در اينجا به طور مختصر به پی آمدهای روحی و عمومی اين واقعه بپردازم و بر اهميت اين نکته تاکيد کنم که تنها رسيدگی به احتياجات آنی نمی تواند بازماندگان را به زندگی بازگرداند.
معمولا در چنين شرايطی و در وهلهی اول تلاش امدادگران جستجوی افراد زنده زير آوار است، و ويرانی شهر و نبود حتی امکانات ابتدايی برای بازماندگان تمام توجه و تلاش نيروهای امداد را متوجه خود کرده است.
يکی از مهمترين نتايج از دست دادن افراد نزديک و خانه و محيط زندگی، قطع ارتباط فرد است با معنای زندگی. تمام آن چيزهايی که در ذهن فرد، آينده فقط با وجود آنها قابل تصور بود، ناگهان نيست و نابود میشوند و ارتباط فرد را با آينده از بين میبرد. |
هزاران نفر در خرابههای شهری ويران پرسه میزنند و از داشتن حتی آب آشاميدنی محرومند و نمیدانند چگونه شبهای سرد زمستان را به صبح برسانند. مسلما در چنين شرايطی توجه به احتياجات اوليه و ابتدايی افراد مانند تامين خوراک و سر پناه تا رسيدگی به مجروحان و انتقال اين افراد به مناطق ديگر بيش از هر چيزی اهميت دارد. با اين حال چنين پيشامدهايی پيامدهای روانی وخيمی نيز با خود به همراه دارند که تنها با بسيج عمومی و تدارکات فوری که عموما کوتاه مدت هستند، نمی توان به مقابله با آنها پرداخت.
شوک زلزله
در ابتدا بايد گفت که چنين حوادثی شوکی بزرگ به روان وارد میآورد و کارکرد نرمال و عادی آن را به کل مختل کرده کنترل او را بر رفتار خود، ديگران و محيط اطراف به طرز چشمگيری کاهش میدهد. چنين حالتی در فرد به چند دليل ايجاد میشود:
• زلزلهای که موجب از دست دادن بستگان و ويرانی محل زندگی فرد میشود، در حقيقت واقعهای با شدت و عوافب وخيم بسيار است که در مدتی بسيار کوتاه رخ میدهد. مساله زمان کوتاه و شدت واقعه تاثيری کاری بر کارکرد روان دارد.
• نکتهی مهم ديگر اينست که چنين پيشامدی به شکلی ناگهانی و غير قابل پيش بينی رخ میدهد و فرد را به شدت غافلگير میکند.
• چنين اتفاقاتی تاثير خود را بر تمامی سيستم (روحی و بدنی) برجای میگذارد.
• البته حساسيتهای شخصی خود فرد نيز (ميزان شکنندگی روحی و خصوصيات فردی ديگر) در نحوه تاثير حادثه در ابتدا، و همينطور رويارويی شخص با فاجعه در آينده و ميزان بهبودی، نقش دارند.
واکنش های روانی زلزله زدگان
به طور عمومی میتوان گفت که افراد در چنين شرايطی و بلافاصله پس از وقوع حادثه به دو طريق عمده واکنش نشان میدهند:
۱) فرد دچار "بهت زدگی" میشود: بی حرکت میشود و نسبت به محرکهای بيرونی يا اصلا هيچ عکس العملی نشان نمیدهد يا به کندی و کاملا انتخابی اين کار را میکند.
۲) فرد دچار بی قراری و هيجان بسيار میشود که خودش را به شکل گريه و زاری بی انقطاع، داد و فرياد، دويدن و يا راه رفتن بی هدف نشان میدهد.
در اکثر موارد اين حالتها با عوارض تنی چندی نيز همراه هستند: استفراغ، اسهال، بی خوابی و .... که اگر با کابوسهای دايم و تکراری در دراز مدت ادامه بيابند، ميتوان از آنها به عنوان علایم مرض (symptome) روحی "نوروز آسيب زاد" (névrose traumatique) نام برد.
زلزله هويت فردی و اجتماعی فرد را مختل می کند
مهمترين عارضهی روانی چنين واقعهای برای آيندهی فرد، مساله از دست دادن چيزهايی است که حضورشان در گذشته برای تعريقی که فرد از خود و زندگیاش داشته ضروری مینموده است. اين چيزهای از دست رفته را در در سه دسته میتوان خلاصه کرد:
۱. از دست دادن اعضای خانواده و بستگان نزديک،
۲. از دست دادن خانه و اموال و دارايی،
۳. از دست دادن محل و محيط طبيعی زندگی (خود همين مورد سوم به تنهايی میتواند عواقب وخيمی برای سلامت روانی فرد داشته باشد که من به عنوان روانشناسی که در خارج از ايران زندگی میکند و بخشی از کارش روان درمانی مهاجرين ايرانی است با موارد بسياری از آن برخورد کردهام).
چنين حادثهای نه ديگر جايی برای آينده در ذهن فرد باقی میگذارد و نه میتواند در منطق درونی گذشته فرد جای بگيرد، در حقيقت او را در زمان حالی بی پايان و دردناک زندانی میگرداند. |
يکی از مهمترين نتايج از دست دادن افراد نزديک و خانه و محيط زندگی، قطع ارتباط فرد است با معنای زندگی. تمام آن چيزهايی که در ذهن فرد، آينده فقط با وجود آنها قابل تصور بود، ناگهان نيست و نابود میشوند و ارتباط فرد را با آينده از بين میبرد.
از طرف ديگر فرد قادر نيست چنين واقعه غير مترقبه و دهشتناکی را در مسير طبيعی حوادث گذشتهی زندگیاش ثبت کرده و بدين ترتيب بدان معنا دهد. چنين حادثهای نه ديگر جايی برای آينده در ذهن فرد باقی میگذارد و نه میتواند در منطق درونی گذشته فرد جای بگيرد، در حقيقت او را در زمان حالی بی پايان و دردناک زندانی میگرداند.
کمک به بازسازی روانی زلزله زدگان
در زير به بعضی اقدمات ابتدايی و اوليه که میتوان جهت مقابله با عوارض روحی دراز مدت اين حادثه انجام داد، اشاره میکنم:
• يافتن جنازهها و اجرای مراسم سوگواری برای بازماندگان اهميت بسياری در پذيرش رخداد فاجعه در دراز مدت از يک سو، و در احساس ادای دين نسبت به رفتگان از سوی ديگر، دارد.
در جامعهای مانند ايران که بخش عمدهای از حمايتهای اجتماعی توسط گروه های خانوادگی و فاميلی و طايفهای انجام میشود، از ميان رفتن و يا صدمه خوردن گروه اجتماعی فرد مکانيسمهای دفاعی وی را تضعيف نموده او را در مقابله با مشکلات ضربه پذير میسازد. |
• ايجاد امنيت و کمک به بازسازی حس امنيت درونی بازماندگان. چنين تجربياتی معمولا صدماتی جدی به حس امنيت درونی افراد وارد میسازد و شخص را در نوعی اضطراب شديد و دايم قرار می دهد. در درجه نخست ايجاد امنيت فيزيکی با قرار دادن فرد در قرارگاهها و يا اماکنی که بدين منظور در نظر گرفته شدهاند اهميت بسياری دارد.
• تسهيل تماس فرد با ساير بازماندگان و يا ساير آشنايان که در مناطق ديگر زندگی میکنند بعنوان تلاشی برای بازسازی بخشی از محيط طبيعی زندگی فرد بسيار مهم است. در جامعهای مانند ايران که بخش عمدهای از حمايتهای اجتماعی توسط گروه های خانوادگی و فاميلی و طايفهای انجام میشود، از ميان رفتن و يا صدمه خوردن گروه اجتماعی فرد مکانيسمهای دفاعی وی را تضعيف نموده او را در مقابله با مشکلات ضربه پذير میسازد. برقراری مجدد ارتباط با گروه اجتماعی (حتی در حداقلترين حالتش) برای فرد کمک بزرگی است.
• آخرين اقدام که ميتوان در مراحل بعدی انجام داد ذهنی گردانی تجربه تروما ( ضربه روحی) است. انجام اين امر به ویژه در مورد کودکان بسيار ضروری است. برای اين که فرد بتواند در طولانی مدت چنين فاجعهای را به لحاظ روحی هضم و از آن عبور نمايد، بايد بتواند بنوعی آن را در داستان زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خويش جای دهد و بدين طريق بدان معنا بخشد.
البته برای چنين امری توجه به نظام ارزشی فرد و اعتقاداتش اهميت بسياری دارد. مثلا بعضی از افراد در جامعه ما چنين پيشامدهايی را به "تقدير"، " آزمايش و يا کيفر الهی" و غيره ربط میدهند. آنچه مسلم است اين که هر فردی در مقابل واقعهای که به لحاظ عاطفی وی را تحت تاثير قرار میدهد و يا به نوعی در زندگيش نقش پيدا میکند بايد بتواند بنوعی برای آن جايی در سناريوی زندگی فردی و يا اجتماعی اش باز کند تا بتواند از آن بگذرد و در آن فيکس نشود.
اين قضيه حتی در مورد کسانی هم که شخصا از اين ماجرا صدمه نخوردند و با اين حال به خاطر حس همدردی شديدا تحت تاثير قرار گرفتند نيز مشاهده میشود (در خيلی از مطالبی که اين اواخر توسط ايرانيان در اينترنت نوشته شد فاجعه زلزله در ارتباط با فجايع ديگر تاريخ بيست ساله گذشته کشورمان قرار گرفته است). ذهنی گردانی چنين فاجعهای مسلما برای کودکان بسيار دشوارتر است و بيش از همه توجه به آنان از اين بابت حياتی تر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر